وحشتناک ترین مرگ های غیر منتظره

آتش فشان

مرگ در اثر خفگی با گازهای آتش فشانی اصلا راه دل پذیری برای مردن نیست. با وجود آنکه ذهن بسیاری از مردم بلافاصله به ماجرای «پومپی» و «هرکولانیوم» در سال 79 میلادی معطوف می شود، اما خطر این نوع مرگ، امروز هم وجود دارد.

جریان های مواد مذاب آتش فشانی می توانند تا 80 کیلومتر بر ساعت، سرعت داشته باشند. سرعت حرکت و انتشار گازهای سمی آتشفشانی هم به مراتب از این میزان بیشتر است. ترکیب گازهای داغ با جریان گدازه ای می تواند به حرارتی با دمای 1000 درجه سانتی گراد برسد و تقریبا هر چیزی را سر راه خود نابود می کند.

زمانی که گدازه ها و خاکستر بر فراز خانه ها پرتاب می شوند، در برخورد با هر جانداری آن را تقریبا به صورت فوری کاملا می سوزانند. پوست بلافاصله و با شدت زیادی می سوزد و حتی برخی افراد، دچار گرمازدگی می شوند؛ در نتیجه، فرد دچار وضعیت انقباض شدید عضلانی می شود و حالتی شبیه به گارد بوکسورها به خود می گیرد. عده ی بدشانس تری که از گرمای شدید این مواد زنده مانده اند، به احتمال زیاد باز گازهای سمی و خاکستر آتش فشان، خفه خواهند شد.

در مورد این نوع مرگ، نکته ی ظریف اما ترسناکی هم وجود دارد که معمولا حرفی از آن زده نمی شود. جمجمه های بسیاری از قربانیان که در نزدیکی «هرکولانیوم» و «اوپلانتیس» یافت شده اند، ترک هایی در خود دارند یا متلاشی شده اند. دلیل آن هم این است که در اثر گرمای بسیار زیاد، مایعات داخل جمجمه به دمای جوش می رسند و در عرض چند ثانیه، منجر به ترکیدن سر افراد می شوند.

زنگ (ناقوس) غواصی

«دلفین بایفورد» یک دکل حفاری بود که روز 5 نوامبر 1983 (14 آبان 1362) مثل همیشه کار خود را آغاز کرد. غواصان بسیاری با کمک کلاهکی ناقوس مانند به نام «زنگ غواصی» در «میدان گازی فریگ» مشغول کار شدند.

زنگ غواصی، اتاقکی صلب و پر از هواست که برای کمک به غواصان و بردن آنان به اعماق خطرناک طراحی شده است. این زنگ ها با ورود به اعماق زیاد آب، با فشار بسیار زیادی روبه رو می شوند. به همین ترتیب، این فشار به درون آن ها هم منتقل می شود؛ به همین دلیل، دو غواص معمولا بیرون از زنگ حضور دارند تا در مورد اتصال آن به یک سری اتاقک های کم فشار اطمینان پیدا کنند و حاضران درون زنگ، بدون مشکل و شوک فشار، بتوانند از آن خارج شوند.

زنگ غواصی مجموعه دلفین بایفورد در آن روز، از اعماق آب به بالا کشیده شد و فرایندهای کاری به طور معمول در حال انجام بودند. غواصان از زنگ خارج شده بودند و به دالانی منتقل شده بودند که قرار بود آن ها را به اتاقک فشار پایین برساند. دو غواص دیگر هم در بخش دیگری از همان اتاقک رسیده بودند.

غواصان قصد داشتند تا دریچه بین دالان و اتاقک را ببندند که ناگهان اتفاق ناگواری افتاد. زنگ غواصی که فشار درونش تقریبا 9 برابر فشار اتاقک بود، به دلیل یک نقص فنی جزئی، مانند بمبی عظیم منفجر شد و در اثر این انفجار، چهار غواص درون اتاقک بلافاصله جان سپردند.

محققان در مطالعه ای که سال 1988 (1367) در مورد این حادثه انجام دادند، با جزئیات دقیقی نشان دادند که این غواصان چگونه در اثر اختلاف فشار بین مایعات و هوای درون بدنشان با محیط بیرون، از درون متلاشی شدند.

غواصی که به دریچه محل انفجار نزدیک تر بود، در زمان حادثه از درون شکافی 60 سانتی متری بین دریچه زنگ و دالان به بیرون کشیده شده و کاملا ازهم پاشیده بود. در گزارش آمده بود که بعضی تکه های بدن او در اطراف دکل پیدا شدند.

در یادداشت های این گزارش همچنین آمده است که بقایای غواص چهارم مانند مغز و ریه ها در 4 کیسه پلاستیکی برای محققان فرستاده شدند. کبد او هم روی عرشه دکل پیدا شد؛ گویی جسد او به طور کامل کالبدشکافی شده و اعضایش از هم جداشده بودند. افت فشار ناگهانی در اطراف بدن غواصان باعث شده بود که خون در بدن غواصان به جوش بیاید؛ درنتیجه چربی های بدن آنان ذوب شد و از درون بدن به اطراف آن نشت پیدا کرد.

رعد و برق در داخل ساختمان

احتمال مرگ در اثر برخورد صاعقه بسیار کم است. در ایالات متحده، این اتفاق هرسال برای یک نفر از 1٬083٬000 نفر می افتد. جالب است بدانید که احتمال مرگ در اثر سقوط از پله، بیشتر از احتمال مرگ با صاعقه است؛ پس اگر از صاعقه می ترسید، بهتر است بیشتر نگران جاذبه باشید، چون جاذبه خطرناک تر است.

حال خودتان تصور کنید که احتمال مرگ بر اثر صاعقه، آن هم در فضای داخلی ساختمان چقدر کمتر خواهد بود؛ اما نشریه ی «پاپیولار ساینس» در سال 2017 (1396)، توضیح داد که یک نفر دقیقا به همین طریق کشته شده است.

این فرد در زمان طوفان، کنار ستونی فلزی و بین دو نیمکت فلزی قرار داشت. صاعقه از طریق ستون فلزی ابتدا به پای او اصابت کرد و سپس با گذشتن از قلب، از طریق انگشت شست دستش از بدنش او خارج شده بود. 70 درصد از بدن این فرد دچار انواع سوختگی های مختلف درجه 1، 2 و 3 شده بود. همچنین در گزارش کالبدشکافی می خوانیم که او دچار نوعی گرفتگی عضلات غیرعادی شده بود.

حل شدن در چشمه آب گرم آتش فشانی

«پارک ملی یلوستون» احتمالا روی یکی از مشهورترین ابرآتش فشان های جهان قرار گرفته است. این آتش فشان امروزه فعال نیست، اما در این منطقه، چشمه های آب گرم زیادی را می توانیم پیدا کنیم.

این استخرهای آب گرم معمولا یا قلیایی هستند یا به شدت اسیدی و همیشه هم داغند. دمای آن ها معمولا کمی از دمای جوش آب کمتر است؛ به همین دلیل، شنا کردن در آن ها هرگز به کسی پیشنهاد نمی شود. بااین حال، هرازگاهی، یک نفر این اشتباه را مرتکب می شود و در اثر یک شرط بندی یا حماقت هایی ازاین دست، به درون یکی از آن ها شیرجه می زند.

مدتی پیش، جوانی به درون یکی از این استخرها یعنی «حوضچه نوریس گیزر» افتاد. آب داغ این حوضچه که به شدت اسیدی است، در عرض مدت کوتاهی، پوست او را دچار سوختگی درجه 3 کرد. هر سه لایه پوست او از بین رفت و به لایه ای سیاه، چرمی و تکه تکه تبدیل شد. چربی های زیر پوست او هم جوشید، حل شد و از بین رفت.

نکته عجیب این بود که او درد زیادی را متحمل نشد، زیرا اعصاب روی پوست او به سرعت از بین رفت و باعث شد او درد زیادی را حس نکند. سپس خون او به دمای جوش رسید و از بدنش خارج شد؛ سپس با گذشت زمان، دیگر اعضای بدنش دچار سوختگی شدند و در اسید حل شدند. بااین حال، مشخص نیست که دلیل اصلی مرگ این فرد بی احتیاط در آن لحظات، کدام مسئله بود.

جسد او (حتی اسکلتش) در عرض یک روز، به طور کامل در اسید حوضچه حل شد و چیزی از او باقی نماند. به همین دلیل، باید به نشانه هایی که شما را از شنا کردن در برخی چشمه های آب گرم منع می کند، توجه کرد، وگرنه شما هم مانند یک حبه قند در چای، حل خواهید شد.

زهر مار بومسلنگ

برخی مارهای سمی ممکن است در ظاهر رفتار تهاجمی نداشته باشند، اما اگر احساس کنند شما خطری برایشان دارید، شما را می گزند. «بومسلنگ» یکی از این مارهاست که خوشبختانه فقط در جنوب صحرای بزرگ آفریقا پیدا می شود. اگر این مار کسی را بگزد و دندان های عقبی اش با پوست فرد تماس پیدا کنند، زهر مرگبارش به بدن شخص وارد می شود و سپس در تمام بدن او پخش خواهد شد.

خوشبختانه گوشه گیر بودن برخی از این نوع مارها و همین طور در دسترس بودن پادزهر، باعث شده مرگ و میرهایی ازاین دست به شدت کاهش پیدا کنند؛ ولی متأسفانه مرگ با گزیدگی بومسلنگ، مرگ راحتی نیست.

نمونه ای از این مرگ به طور خاص مستند شده است. خزنده شناس مشهور «کارل پی اشمیت» در سپتامبر 1957 (شهریور 1336) نمونه ای از این مارها را برای آزمایش به «موزه تاریخ طبیعی شیکاگو» برد. در یکی از آزمایش ها، این مار انگشت شست دست چپ دکتر اشمیت را گزید. دکتر اشمیت هم به کمک دستیارش، اثرات و تجربه خود را تا روز بعد که از دنیا رفت، به طور کامل ثبت و مستند کرد.

بر اساس این گزارش، تجربه مرگ با این گزیدگی به هیچ وجه خوشایند نبود. ابتدا حالت تهوع شدیدی به او دست داد؛ سپس لرز و رعشه بسیار شدیدی بر بدن او مستولی شد و دمای بدنش هم به سرعت بالا رفت. در مرحله بعد، خونریزی از دهان او آغاز شد. همچنین در ادرار او، خون وجود داشت. تمام شامی هم که آن شب خورده شده بود، به طرز شدیدی، بالا آورده شد.

خونریزی از حفره های بدن او مانند بینی و چشم ها ادامه پیدا کرد تا اینکه عکس العمل های دکتر اشمیت به محرک های بیرونی، متوقف شد. او در نهایت در اثر ایست تنفسی و خونریزی مغزی، جان خود را از دست داد.

بر اساس یافته های علمی، زهر بومسلنگ باعث ایجاد تعداد زیادی ریزلخته های خون در بدن می شود و برای مدتی نه چندان کوتاه، مانع از عملکرد درست سیستم انعقاد خون می شود؛ به این ترتیب خونریزی شدیدی در قربانی اتفاق می افتد و درنهایت، او را از پا درمی آورد.

زبان مرگ آفرین

«آلن پینکرتون» یک کارآگاه و جاسوس آمریکایی اسکاتلندی بود که یکی از بزرگ ترین و مشهورترین آژانس های کارآگاهی دنیا را راه اندازی کرد. آژانس او اولین آژانس کارآگاهی در آمریکا بود. 

در اواخر ژوئن 1884 اتفاق عجیبی برای آلن پیش آمد. زمانی که او در حال راه رفتن در یکی از پیاده روهای شیکاگو بود ناگهان به داخل یک گودال نه چندان عمیق افتاد. بر اثر این اتفاق او زبان خود را به شدت گاز گرفت. زخم ایجاد شده روی زبان آلن بسیار عمیق بود اما او هرگز برای درمان آن اقدام نکرد. تا اینکه این زخم عفونی شده و مدت کوتاهی پس از آن، عفونت وارد خونش شد؛ بر اثر همین عفونت، آلن در اول جولای 1884 جان خود را از دست داد.

مرگ به خاطر نینتندو

«جنیفر استرنج» زن 28 ساله ای اهل ساکرامنتوی کالیفرنیا بود. در سال 2007 جنیفر برای برنده شدن در مسابقه ای که جایزه آن یک بازی نینتندو بود باید مقدار زیادی آب را بدون وقفه می نوشید. با نوشیدن بیش از اندازه آب، بدن دچار مسمومیت می شود چرا که در این مواقع، تعادل طبیعی الکترولیت ها در بدن به هم خورده و این مسئله باعث اختلال در عملکرد مغز و در نهایت مرگ می شود. جنیفر نیز بر اثر مسمومیت با آب در همان لحظه جان خود را از دست داد.

مرگ احمقانه

«گری هوی» یکی از مشهورتین حقوقدانان و وکلای تورنتو به حساب می آمد اما موضوعی که باعث شد تا در سراسر دنیا به شهرت برسد، چگونگی مرگش بود. 

یک روز گری به همراه همکارانش در مرکز قضایی تورنتو جمع شده بودند که صحبت از ایمنی پنجره های ساختمان پیش آمد، در این زمان گری برای اینکه ثابت کند شیشه های به کار رفته نشکن هستند خود را به شدت به شیشه کوبید. در این زمان شیشه شکسته و او از طبقه بیست وچهارم به پایین سقوط کرد. البته او قبلاً هم چندین بار این کار را انجام داده بود اما هرگز دچار آسیب دیدگی نشده بود. 

برای این مرگ غیرعادی و عجیب در سال 1996 به هوی، جایزه «داروین» داده شد. این جایزه به کسانی داده می شود که بر اثر یک اشتباه احمقانه جان خودشان را از دست می دهند.

مرگ برای اثبات ادعا

«کلمنت والاندیگهام» سیاستمدار و حقوقدانی اهل اوهایو بود. در سال 1871 و زمانی که کلمنت 50 سال داشت، برای دفاع از مردی به نام «توماس مک گیهان» راهی دادگاه شد. توماس ادعا می کرد که مقتول در درگیری خودش به پایش شلیک کرده و مرده است. به همین خاطر کلمنت تصمیم گرفت تا همین نمایش را در دادگاه اجرا کند و صحنه ای را که موکلش تعریف کرده بود، بازسازی کند. 

کلمنت گمان می کرد اسلحه ای که در اختیار او قرار داده شده، خالی است اما اسلحه گلوله داشت و در زمان اجرای بازسازی صحنه، کلمنت واقعاً به پای خودش شلیک کرد، خونریزی پای کلمنت آنقدر شدید بود که چند لحظه پس از این اتفاق و قبل از رسیدن به بیمارستان، جان خود را از دست داد. در دادگاه بعد توماس نیز از اتهام قتل تبرئه شده و آزاد شد.

مرگ به خاطر گرسنگی

«کورت گودل» یک ریاضیدان و فیلسوف اتریشی بود. او در 33 سالگی برای گریز از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرده و در همان جا ازدواج کرد. در سال 1978 و زمانی که 72 داشت، همسرش به شدت بیمار شده و راهی بیمارستان شد. مدت زمان بستری شدن همسر کورت کمی طولانی شد. کورت هم در آن زمان از بیماری پارانویای شدید رنج برده و به غیر از غذایی که همسرش پخته باشد، غذای دیگری نمی خورد.

در مدت زمانی که همسر آقای ریاضیدان در بیمارستان به سر می برد او آنقدر از خوردن و آشامیدن امتناع کرد که بالاخره بر اثرگرسنگی در خانه اش از دنیا رفت.

مرگ با پوست پرتقال

در سال 1911 «بابی لیچ» موفق شد قایقی شبیه به بشکه بسازد و به وسیله آن به سلامت از آبشار نیاگارا عبور کند. او دومین نفر در دنیا بود که توانست به سلامت از نیاگارا بگذرد و به همین خاطر بود که در دنیا به شهرت رسید.

این کار بابی درست در زمانی بود که بسیاری از کسانی که برای عبور از نیاگارا تلاش کرده بودند هرگز بازنگشته بودند و به همین خاطر لقب «بابی جسور» به او داده شد اما همین بابی جسور که کاری غیرممکن انجام داده و از خطرناک ترین آبشار دنیا به سلامت گذشته بود، بر اثر اتفاقی بسیار کوچک و پیش پا افتاده جان خود را از دست داد. 

یک روز که او در حال عبور از یک خیابان در نیوزلند بود. پایش را روی یک پوست پرتقال گذاشته و لیز خورد. بابی آنقدر به شدت زمین خورد که استخوان های پایش از چند ناحیه مختلف شکست. شکستگی پایش آنقدر بد بود که پزشکان مجبور به قطع کردن پای او شدند. همین قطع کردن پا باعث شد تا زخم پای بابی عفونی شده و بالاخره چند روز بعد در اثر قانقاریا درگذشت.

 

اطلاعات تکميلي