مدیریت تقاضای انرژی، که با نام مدیریت تقاضا (DSM) به اصلاح تقاضای مشتری برای انرژی به واسطه روشهای مختلف مانند محرکهای مالی و تغییرات رفتاری با تعلیم است. معمولاً، هدف مدیریت تقاضا تشویق مشتری به استفاده کمتر انرژی در ساعات پیک مصرف، یا انتقال مصرف انرژی به ساعتهای خارج از پیک مصرفی است. مدیریت مصرف پیک، لزوماً باعث کاهش کل انرژی مصرفی نمیشود بلکه میتوان کاهش نیاز به سرمایهگذاری در بخش شبکه یا نیروگاههای توان برای ارضای نیاز در ساعات پرمصرف را انتظار داشت. به عنوان مثالی از مدیریت، استفاده از واحدهای انرژی برای ذخیره هنگام ساعات خارج از پیک و تخلیه آنها در ساعات پیک مصرفی است. کاربرد جدیدتر DSM کمک به کاربرهای شبکه در برقراری تعادل تولید متناوب از واحدهای بادی و خورشیدی است به ویژه وقتیکه زمان و بزرگی انرژی با تولید انرژی تجدید پذیر تداخل ندارند.
واژه DSM در سالهای 1973 و 1979 در پی بحرانهای انرژی مطرح شد. دولتهای بسیاری از کشورها، توانایی برخی برنامهها را برای مدیریت تقاضا، دستکاری کردند.
طرز کار
مصرف برق میتواند به صورت اساسی در چهارچوبهای زمانی کوتاه و متوسط، تغییر کند و به مقدار زیادی به الگوی آب و هوایی وابسته است. عموماً سیستم برق با تغییر تقاضا با افزایش تولید یا کاهش آن در زمانهای پیک مصرفی تنظیم میشود.
فعالیتهای مدیریت مصرف انرژی سعی میکند که تقاضای برق و فراهم آوردن آن را به مقدار بهینه در نظر گرفته شده نزدیک کند و کمک به کاربر نهایی میکند تا اطلاع بهتری از قیمت داشته باشد تا بتواند مصرف خود را در شرایط مشخصی تنظیم کند. این شرایط میتوانند مانند زمانهای پیک باشند.
تنظیم با تقاضا میتواند با روشهای مختلفی انجام شود:
- از طریق پاسخ به سیگنالهای قیمت مانند نرخهای اختلافی دائم برای زمانهای روز و عصر یا روزهای پرمصرف مناسبتی
- تغییرات رفتاری از طریق شبکههای خانگی، کنترل اتوماتیک مانند کنترل از راه دور سیستم تهویه مطبوع و یا تنظیم بارگذاری دائمی با تجهیزات راندمان بالا است .
انواع سیستمهای مدیریت تقاضا
- راندمان انرژی: استفاده از توان کمتر با کار یکسان.
- پاسخ تقاضا: هرگونه پاسخ به تقاضا در زمانهای پیک مصرفی، تغییر بار برآیند، تولید بادی و خورشیدی، کمک به تمامیت انرژیهای تجدید پذیر تغییر پذیر
- پاسخ دینامیک: تعجیل یا تأخیر تجهیزات با چند ثانیه برای افزایش فاکتور گوناگونی.